سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
آرامِ ناآرام - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
آرامِ ناآرام - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :237867
بازدید امروز : 1
 RSS 

آرامشی که توی ناآرامی باشد ،
عجیب لذت بخش است … می خواهم از اروند برایت بگویم . اروند ناآرام … اروند
وحشی … اینجا دلت را که رها کنی ، توی همین موج ها بالا و پایین می رود و
گم می شود … اروند ناآرام ، بدجوری دلت را آرام می کند … قصه ی اروند ، قصه
ی والفجر 8 است و فتح فاو … قصه ی شجاعت 3000 غواص … قصه ی 78 روز دلدادگی
… قصه ی وضو در فرات ، نماز در کربلا … همین قصه هاست که دلت را رامِ این
رودخانه ی وحشی می کند … جغرافیای دلت را اینجا بهتر می شناسی …

قصه ی اروند ، قصه ی عشق است .
این قصه کمر واژه هایم را می شکند . واژه کم می آورم وقتی می خواهم از عشق
بنویسم …

قلم را آن زبان نبود که سرّ
عشق گوید باز             ورای حدّ تقریرست شرح آرزومندی

بدجوری توی این کلمه ها گیر
کرده ام … انقدر که مجبورم دست به دامن این سه نقطه ها بشوم ، تا همه ی حرف
هایی که من نمی توانم بگوم را برایت تصویر کنند …

اروند خیلی حرف ها برای گفتن
دارد … اروند غزل عشق می سراید برای دل های مجنون … نگاهش یادم می آورد که
یاران عاشقی را تمام کردند و ما هنوز اندر خم همان یک کوچه مانده ایم …
همان یک کوچه که اسمش را گذاشته اند زندگی … انقدر گیر کرده ایم توی این
کوچه که یادمان رفته از خاک تا افلاک فقط یک قدم است … یادمان رفته که هنوز
هم می توان آسمانی شد … هنوز هم می توان شهید شد ، دل را باید صاف کرد … *


*یه نوشته ی قدیمی



نویسنده : م . روستائی » ساعت 8:4 عصر روز پنج شنبه 89 فروردین 12