سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
م . روستائی - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
م . روستائی - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :237924
بازدید امروز : 17
 RSS 

تو حق نداری سرزنشم کنی اگر این روزگار بلایی بر سرم آورده که نه توانی برایم مانده ، نه اعتماد به نفسی ، و نه حتی انگیزه ای ... تو حق نداری سرزنشم کنی اگر گذشته مجبورم می کند احساسم را نسبت به دیگران نادیده بگیرم ... تو حق نداری مرا با آدم های دور و برت ، حتی با خودت مقایسه کنی . من مثل شما نیستم ... توانم ، نگاهم ، احساسم مثل شما نیست ...

می گویند امید آخرین چیزی است که می میرد ، حالا امیدم مرده ! هیچ کدامتان حق ندارید سرزنشم کنید ... هیچ کدام !

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 5:9 عصر روز شنبه 87 آبان 18
نظرات شما ()


کاش کسی بود می فهمید حرف دلم را ... چقدر می توانم همه اش را بریزم توی دلم؟! چقدر می توانم فریاد نزنم؟! چقدر می توانم توی خودم بشکنم ؟!مگر این «من» چقدر طاقت دارد که این همه کمرش را خم می کنی ؟

نمی دانی چقدر طعم مرگ می دهند لحظه هایی که حس می کنم تو هم دیگر همراهم نیستی !!

دلم می خواهد فریاد بزنم که از همه ی آدم های دور و برم بیزارم ... همه ی آن هایی که با منند و با من نیستند ... کاش کسی بود می فهمید ...

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 12:29 صبح روز چهارشنبه 87 آبان 15
نظرات شما ()


عجب روزگاری دارم ها! باز هم تا می آیم بنویسم کلمه ها از یادم می روند . دلم می خواهد مثل قدیم تر ها ، قلمم بشود همه ی زندگی ام ، اما حیف ...

دارد خفه می شود دلم ... دارد پرپر می شود توی سینه ام ... دارد یخ می زند ... تو می توانی حرف های دلم را بخوانی ؟ ... دارد می میرد از بی کسی ! یک آسمان دلتنگی دارد توی چشمان ترش . نمی دانم این همه دلتنگی چطور خودشان را توی این چشم ها جا کرده اند ...

قبل ترها ،تنهایی را دوست داشتم . شاید چون تو بودی توی خلوتم ؛ ولی حالا ... بیزارم از تنهایی ... می ترسم ...

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 6:21 عصر روز سه شنبه 87 آبان 7


...

 

دلم تنگ شده بود ... هیچ جا برا من اینجا نمیشه . چراشو نمی دونم .

باید از اول شروع کنم ...

 

 

 

 

 

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 2:18 عصر روز شنبه 87 آبان 4


اگر یادتان بود و باران گرفت ...

دعایی به حال بیابان کنید



نویسنده : م . روستائی » ساعت 12:6 عصر روز شنبه 87 شهریور 30

<      1   2   3   4   5   >>   >