و تو تنها با من. كنار من... من ..تو... واي كه چقدر ارزوي لحظه هاي كنارهم بودن ديوانه ام مي كند...
چقدر شيفته ي حضور گرمت و صداي دلنشينت هستم... كجايي؟... بس نيست فراق؟ بس نيست دوري....؟ ور آر يو؟ كجايي تا سرت را ببرم!؟... خونت را سرررر كشيده و چشمان از حدقه در آمده ات را مابين دو انگشت اشاره و شست له كنم!....ومپايرت اينجاست! بيااااا