هو الشهيد ...
مي گما ...
حالي مي ده ها ...
چي ؟
خب ماها كه آدم عشق نيستيم ... گهگداري فكر مي كنيم كه عاشقيم ...
دلمون آنچنان قل مي زنه ... هي قل مي زنه هي مي جوشه ... هي لبريز مي شه ...
واي چه حالي مي ده ...
ولي از اونجايي كه عاشق نيستيم يه ذره بعدش يادمون مي ره ...
چه حالي مي ده كه هر وقت ميام اينجا دلم چند دقيقه بيشتر ل مي زنه ...
تشكرش بماند پاي خودش ...
آي ... داريم نزديك مي شيم به روزاي عاشقي ها ... داريم مي رسيم به اوج عشقبازي ... واي عاشق نداريم ... شك ندارم عاشا تو اين روز از هم مي پاشن ... شك ندارم ...
اندكي صبر ... سحر نزديك است ...
يا هو ...