• وبلاگ : آتش عشق
  • يادداشت : ديوانه ...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سنگ در دامن نهندم تا دراندازم به خلق

    ريسمان خويش را با دست من تابيده اند

    هيچ پرسش را نخواهم گفت زين ساعت جواب

    زانکه از من خيره و بيهوده بس پرسده اند

    چوبدستي را نهفتم دوش زير بوريا

    از سحر تا شامگاهان از پي اش گرديده اند

    ما نمي پوشيم عيب خويش اما ديگران

    عيب ها دارند و از ما جمله را پوشيده اند

    ننگها ديديم اندر دفتر و طومارشان

    دفتر و طومار ما را زان سبب پيچيده اند

    ما سبکساريم از لغزيدن ِ ما چاره نيست

    عاقلان با اين گران سنگي چرا لغزيد ه اند ؟

    پروين اعتصامي

    پاسخ

    سلام بزرگوار ! واقعاً ممنونم از شعري كه گذاشتيد ...