دلم می خواهد همین جا باشی . انتهای همین جاده ... پشت همان درختی که قدش از همه بلند تر است ... آخر من هیچ وقت یادم نمی رود که تو عاشق بلندترین درخت بودی ...
حالا سال ها ست که من تو را گم کرده ام ... مضطربم ... می ترسم ... دلم می خواهد پشت همان درخت باشی و ناغافل بیرون بپری ...دلم می خواهد این بار تو بازی را ببری ... دلم برایت تنگ شده ...
نویسنده : م . روستائی » ساعت
5:13 عصر روز سه شنبه 86 بهمن 9