این دل دیگر برای ما دل نمی شود . اما و چرا و اخر و اگر هم ندارد . دلی که اختیارش دست خودت نباشد که دیگر دل نمی شود ... اصلاً شاید خوبی دل به این است که اختیارش دست کسی دیگر باشد . هان ؟ ... آخر خیلی وقت ها خودت ارزش دلت را نمی دانی . تپش هایش برایت عادی می شوند . عادت می کنی به بودنش ... بگذار برود . که نبودنش را حس کنی . که جای خالی تپش هایش توی سینه ات عذابت بدهد . که دلت برای دلت تنگ بشود . که تو باشی و ... تو باشی و ... هیچ کس ... ولش کن خیلی پیچیده شد . مهم این است که این دل دیگر برای ما دل نمی شود ...
نویسنده : م . روستائی » ساعت
11:27 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11