سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
صدای تاختن می آمد ... - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
صدای تاختن می آمد ... - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :240223
بازدید امروز : 21
 RSS 

 

 

لیلی گفت : چشمهایم جام عسل است شیرین ،
نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی ؟ شیرینی لیلی را ؟
مجنون چشمهایش را بست و گفت : هزار سال است عکسم ته جام شوکران است ،
تلخ ، تلخی مجنون را تاب می آوری ؟
لیلی گفت : لبخندم خرمای رسیده نخلستان است .
خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند . نمی خواهی خرما بچینی ؟
مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت : من خار را دوست تر دارم .
لیلی گفت : قلبم اسب سر کش عربی ست . بی سوار و بی افسار . عنانش را خدا بریده ،
این اسب را با خودت می بری ؟
مجنون هیچ نگفت . لیلی که نگاه کرد ، مجنون دیگر نبود ، تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن .
لیلی دست بر سینه اش گذاشت ، صدای تاختن می آمد.
اسب سر کش اما در سینه نبود

 

 

 

http://rbc.najva.ir/index.php?topic=578.0



نویسنده : م . روستائی » ساعت 5:12 عصر روز دوشنبه 86 بهمن 22