پیشرفت علم و صنعت ... انسان می شود ابزاری برای رشد صنعت ، جای اینکه صنعت ابزاری باشد برای رشد او ...
پیشرفت علم و صنعت ... این وسط تنها چیزی که نادیده گرفته می شود ، انسانیت انسان است . انسان هم می شود چیزی شبیه ماشین ؛ تا می تواند کار می کند . از کار هم که بیفتد می اندازندش دور . تازه انسان از ماشین هم کمتر است ؛ چرا که اصلاً قابل بازیافت نیست ...
پیشرفت علم و صنعت ... حرکت ... سرعت ... انسان فقط باید بدود ... باید سبقت بگیرد ... بدون هدف ... بدون مقصد ... یک لحظه ایستادن و تفکر برابر است با زیر دست و پا ماندن ... برابر است با مرگ ...
پیشرفت علم و صنعت ... راحتی ... آسایش
پیشرفت علم و صنعت ... مرگ معنویت
می گفت ما آدم ها تا چیزی را داریم قدرش را نمی دانیم ... می گفت کشورهای اروپایی بعد از یک دوره زندگی سنتی زیر سایه ی دین ، نتیجه گرفتند که دین مانع پیشرفت است . دین را کنار گذاشتند و رفتند سراغ علم بدون دین ...نتیجه اش هم شد همان چیزهایی که شنیدید ... بعد از مدتی خودشان هم فهمیدند که علم به خودی خود هیچ ارزشی برای انسان به عنوان یک موجود زنده ی دارای روح ، یک موجود متعالی قائل نیست ... فیلم های چارلی چاپلین را مثال می زد . زبان گویای مردمی که از ماشینی شدن چیزی جز ابزار بودن نصیبشان نشده است . (نمونه اش هم همان قسمتی بود که لای چرخ دنده های یک کارخانه ی بزرگ گیر کرده بود ) ... دستشان آمد که نیازهایی فراتر از این ها دارند و تنها چیزی که به نیازهایشان به عنوان یک «انسان» توجه دارد ، دین است ... حالا هم دوباره دارند می آیند سراغ معنویت ... علم اگر چه آسایش می آورد برای انسان ، اما آرامش را فقط دین به بشر هدیه می کند ... می گفت آن ها رفتند و تجربه کردند و حالا هم در به در دارند دنبال معنویت می گردند ... می گفت ما هنوز به آنجا نرسیده ایم ؛ ولی دیر یا زود ما هم تجربه می کنیم ... می گفت کی ترسد از علم بدون دین ... از اینکه ما هم آسایش را به آرامش ترجیح دهیم ...