• وبلاگ : آتش عشق
  • يادداشت : باز باران با ترانه ...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يوسف 
    اشکم درامد خيلي وقت دل تنگ گذشته هامم خيييييييييييييييييييييييلي ممممممممممممممممممممممممنون
    به منم يک سر بزن بيمعرفت نشو.
    سلام دوست عزيز منم خيلي وقتها با خودم اين شعر رو زمزمه ميکنم و به دنبال اينم که اين شعر رو کامل گير بيارم .در ضمن چرا وبلاگتو بهش يه حالي نميدي

    سنجاقك نه! تيتيل!

    سلي

    ز ميم!

    نه بيا عيد هم نيا!

    ولي مي خوام امسال بازهم عيدانه تر از عيد هاي قبل باشم ... امسال قرمز تر بشن ماهي قرمزهام... امسال هم قراره مايه ي حسرت و يادش به خير اينده بشه... چه من باشم چه نباشم..پس بذار با تمام وجودم عيدانه باشم كه حداقل حسرت كه مي خورم... حسرت باشه! مي خوام با رضا سر كرانچي همچنان دعوا بگيريم!...(انقدر حال كرد بچه كه من دو متري افتادم دنبالش سر كرانچي!)

    مي خوام يقه ي سعيد رو بگيرم بيارمش بالا كه اونم يه مشت بزنه تو چشم... مي خوام با سمانه و سميه جيغ بكشيم تا فاطمه به جيغ بودنمون چپ نگاه كنه! مي خوام اويزون خاله ها و دايي ها و الخ بشيم تا هي تيغ بازار بشه هي عيدي بگيريم!

    مي خوام مهديه رو گير بيارم انقدر بكوبم تو مخش تا بالاخره به خاطر يه ماه بزرگتر بودنش عيدي بده.... مي خوام لپش رو بكشم بيارم تا اينجا بعد لپ سعيده رو هم از اون ور بكشم تا اينجا... كه دو طرفم كه راه ميرن يه طرف لپشون بشه رنگ زرشك! (من وسط راه ميرم! راه نداره!) مي خوام...

    مي خوام به بابابزرگمم مث سالاي قبل چشمك بزنم يواشكي... و قرآن بفرستم براش كه اون دنيا لاش اسكن بذاره برا نوه ي گلش! اون دنيا رفتم بهم بده!

    خوابيت مياااد؟دوغ خوردي؟ !

    ببين... جاي حسرت... جاي افسوس..يه كم مث من اسطوره باش... ازم ياد بگير!....

    قربانت اينجانب د.ه . الف! (برا هر كي گفتم از خنده شل شده!!! بنده خدا چه جور خودشو كنترل كرد!)

    اهان روز اخررررررررررر بابا دنبالم اومده بود دقيق جلو خيابون خوابگاه رفتم تو چاله! چاله هم نبودا بعد بيا بهت ميگم قشنگ... هويجوري رفتم پايين! مث فيلما...

    بعد مردم جم شدن.. امبيولانس اومد اتيش نشاني اومد!! پليس راه اومد

    بعد تو بگو نمي دونم هستم عيد يا نه...

    نون جان! اگه نياي من سال بعد بينتان نباشم مي دوني چه حسرتي باس بوخوري بعد؟

    فعلا

    سلام

    از حالا به ياد نوروزيد؟!!!

    خيلي جالب بود

    دلم نوروز گرفت در اين نيمه‏ي شب ...

    همين!

    سلام

    راست گفتي

    طعم عيد هايمان عوض شده ....

    اون موقع ها حتي اگر سال تحويل 3 بامداد بود بيدار ميشديم و لباس تميز مي پوشيديم و شكلات و شيريني مي خورديم

    به هم تبريك ميگفتيم

    ايام عيد به ديدن فاميل ميرفتيم و شاد بوديم

    اما الان يه جورايي همش حساب دو دو تا چهار تا است ....

    نمي دانم

    يا اينگه رنگش زياد شده اما طعمش گس شده .... به دل نمي نشينه ....

    كاش سفره هفت سين مان باز هم در همان نعلبكي هاي مستعمل و رنگ و رو رفته بود اما دلهايمان با هم بود ....

    كاش پدربزگ هايمان بودند و يادآوريمان ميكردند كه زماني هيچ كدام از اين زرق و برق ها در خانه ها نبود .. اما همه با هم بودند ...

    جاري باشيد

    يا حق

    سلام خواهرم

    واي چه خوب گفتي قديما عيدا خيلي قشنگتر بود نميدونم چرا؟؟؟ شايد چون ما كوچيكتر بوديم و ارزهامون محدود ودلمون پاك پاك يا اينكه ما الان بزرگتر شديم دلمون سياهه، ارزوهامون تغيير كرده يا اينكه نه فكر مي كنم عيد همون عيده ولي حيف كه ما بزرگ شديم و اين ماهستيم كه تغيير كرديم نه شايدم الان بزرگترا نيستن، پدر بزرگا، مادر بزرگا.......... اخ كه گفتي خدا رحمتشون كنه يه روزي هم مياد كه من نيستم .... خدا منو هم بيامرزه.

    راستي اهنگ وبلاگت خيلي قشنگه خواهر جون حسابي دلمو صفا داد

    سربلند باشي گلم

    التماس دعا

    ياحق

    همچنان در آتش غوطه وريد؟ محيط بسيار گرمي دارد وبتان. پاينده باشيد

    سلام از نظرتون.... ايشالا بيشتر در خدمتتون باشيم....
    خوب راستش از اين شعر من فقط چند جمله ي اولش حفظمه
    متنتون خيلي شبيه حرفهاي من در مورد نوروز بود...ما هم به دلايل مشابه دوسالي هست نوروز نداشتيم اما امسال...


    فعلا يا علي مددي!

    سلام

    ما هم چند وقتي سفره هامان رنگين نبود و يك سين، مهمان نا خوانده ي سفره شده بود، سنان!

    عيد امسال ولي سفره بي رنگ است، به زلالي آب و شفافيت شبنم.

    عيد امسال را خيلي دوست دارم، علتش را مي گويمت.

    سلام.

    وبلاگتون خيلي شاعرانه ست...

    نوايي هم که گذاشتين محشرش کرده.

    با اجازه لينکتون مي کنم.

    مي تونيد جبران کنيد

    يا علي

    چشم هايم را مي بندم ،سرم را روي زانوهايم مي گذارم و زانوهايم را در آغوش ميگيرم . اشکهايم آرام آرام از زير پلکهايم بيرون مي آيند و بغض گلويم را مي فشارد ، ولي من مثل يک کودک معصوم ، آرام و بي صدا مي گريم . دوباره خاطرات با تو بودن و خوبي هايي را که در حق من کردي در ذهنم مرور مي کنم . بلند ميشوم و ميايستم ، اشکهايم را پاک مي کنم و نفس راحتي ميکشم ، چون ميدانم خوبيهاي تو ، تو را دوباره به من خواهند رسانيد پس آواز مرگ را فراموش خواهم کرد
    تق و تق و تق تق،‌تق
    سلام خوبين

    يه پروانه خوشگل منتظره که تو بياي پيشش و حتي و اسه چند لحظه کوتاه مونس تنهايياش باشي ،اگه نياي قلب پروانهاي اون ميشکنه تو. که نميخواي قلب کوچيکشو بشکني ها؟ پس زود باش بيا که منتظررم راستي يادت نره رو بالاش مرحم بذاري!!

    www.parvanevar.parsiblog.com