• وبلاگ : آتش عشق
  • يادداشت : عشق مجازي !!!
  • نظرات : 10 خصوصي ، 17 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    مي‏پرسم اين سؤال و بپرسيد هر زمان
    در محفلي روايت منصور مي‏شود...

    اولا ببخشيد كه در خط اول نظر قبلي ، يكي از كسي ها اضافه است!!!!! !

    ثانيا:

    براي من خيلي جالب است كه شما عشق حضرت زينب را هم به امام حسين در شمار عشقهاي مجازي آورده ايد!!!! از كجا به اين نتيجه رسيده ايد ، خدا مي داند.... تا جاييكه من مي دانم عشق اوليا همان عشق به خالق انهاست...

    پاسخ

    :دي ... منظور من اين چيزي که فرموديد نبود ها ... عشق مجازي من با مال شما فرق دارد ... در پست بعدي واضح تر مي گويم ...

    سلام مجدد...

    بحث بر سر الفاظ و معاني آن فايده اي ندارد. هر كسي خود بهتر از هر كسي از دل خودش و نيتش خبر دارد. وگر نه تا صد سال ديگر هم بحث كنيم كه عشق همان دوست داشتن است و يا نه، مشكلي را حل نمي كند. ... فكر نمي كنم كه در نظرات قبلي خود نوشته باشم كه همه آدمها از سر عشق و علاقه است كه با يكديگر ارتباط دارند! به نظر شما آن معلم شمالي كه خود را در آتش انداخت و صورت و جانش سوخت تا دانش آموزان خرد سال را نجات دهد، هيچ عشق و علاقه اي در وجودش نبود؟ حتما بايد رنگ و بوي شهادت و مين و نارنجك داشته باشد تا اسم عشق را بر روي آن بگذاريم؟؟

    پاسخ

    عليکم السلام مجدد ... راست مي گوييد . با کلمات بازي مي کنيم ... اتفاقاً اينجا به هيچ عنوان از مين و خمپاره صحبت نمي کنم ...

    سلام عليكم

    عشق مجازي هر چي بگذره سرد تر و آرومتر ميشه ولي عشق حقيقي هرچه بگذره گداخته تر و سوزاننده تر و وصال سريعتر ميشه

    نمي دونم ...

    حق است لا اله الا الله ...

    پاسخ

    دلم نمي خواهد اين را قبول كنم . عشق است ديگر . چرا سرد شود ؟؟ ... به گمانم تعريفمان از مجاز و حقيقت با هم فرق دارد ...

    سلام

    به روز كن ديگر مستعد عشق ياهم عاشق شو ياهم كه بيا وازخير كارتت بگذر وياهم هيچ نكن اما وقتي داريم چت مينوماييم جواب مرا بده جواب نميدهي سيگنالهاي مغزم بهم ميريزد نه نميخواهد جواب دهي لطفي كن ودر اتوبوس عاشق شو وانچنان كه مست تماشاي معشوقت هستي دستت زير در بماند واخي از عمق وجودت بگو

    پاسخ

    عليك سلام بچه جان ! يك نگاهي به تاريخ ارسال پست بينداز و بنگر كه اين وبلاگ به تازگي به روز شده است ... مت در را به روي شما مي بنديم ، خودت را از پنجره پرت مي نومايي درون ؟ ... آنجا جواب نمي دهيم ، مي آيي اينجا ؟ ... بد و بيراه هم كه مي گويي ... نفرين هم كه مي كني ... چشممان روشن . چشمشان روشن :دي ... ما اصلاً هم آخ نمي گوييم ، بلكه اوخ مي گوييم ... قضيه ي اتوبوس هم كه ... ( سكوت مي كنيم )
    + روح الله 

    ازمجاز ميشه به حقيقت رسيد يعني عشق مجازي مقدمه عشق حقيقيه چون با اون ميشكني وشكستن مقدمه پرواز

    پاسخ

    مي شود نه ! بايد ... شكستن ( سبوي درست رابه دست برند و سبوي شكسته را به دوش ) ... عاشق كه شدي ، منيتت كه از بين رفت ، ياد كه گرفتي از خودت بگذري ، مست عشق كه شدي ، از اين عالم كه بيرون رفتي ، آنوقت فقط يك تلنگر مي خواهي ... آنوقت ديگر تا رسيدن به او راهي نمي ماند ...
    + روح الله 

    بود معروف زاده اي عاقل/مستعدومحصل وفاضل

    كرده تحصيل علم حكمت وشرع/طالب اصل كار وتارك فرع

    مردسالك،جوان صاحب درد/رخ سوي خانقاه شبلي كرد

    به ارادت درآمد ازدراو/تارهاندزبار خود سر او

    شيخ شبلي زعالم تجريد/عشق فرمود اولا به مريد

    گفتش:اول به حسن عاشق شو/وندران عشق نيك صادق شو

    پس بيا،چون صفات شد حاصل/تارسانم تورا به عالم دل

    چون مريد ان سخن شنيد ازشيخ/اين اشارت به جان خريد ازشيخ

    امرشيخش چو انچنان امد/به خرابات عاشقان امد

    چون كه ازخانقاه بيرون امد/بوي شوقش به اندرون امد

    درگذرگه كسي كه اول ديد/دل بدو دادوعشق او بخريد

    حسن اورا به چشم عشق بديد/عشق اوبروجودخويش گزيد

    زودماغ دلش معطرشد/دردلش عشق او مقررشد

    گشت ناگاه ازهواي دلش/بسته در دام عشق هواي دلش

    وان كه بربود ناگهان دل وي/ بهخرابات رفت او درپي

    بخرابات رفت وسربنهاد/باخراباتيان خراب افتاد

    قرب سالي مريدعاشق مست/درخرابات بود باده بدست

    زاتش عشق دوست ميجوشيد/باده عشق او همي نوشيد

    چون خودي خودش زياد برفت/خرمنش جملگي به باد برفت

    عشق اويي او ازاو بربود/اونه معدوم ماندو نه موجود

    شيخ شبلي به چشم حال بديد/ كه به غايت رسيد كار مريد

    ازخراباتيش طلب فرمود/نقدان عشق ررا عيار افزود

    زان مجازش حقيقي بنمود/قفل غم از در دلش بگشود

    زان ميانش به خلوتي بنشاند/كاندران لوح سر عشق بخواند

    مردعاشق چوپيرخلوت شد/از مي مهرمست حضرت شد

    چون كه در راه عشق صادق شد/ مقتداي هزار عاشق شد

    پاسخ

    همه حرف را زديد ...

    سلام عليكم

    از مطالبتان استفاده كردم

    آنچه تحت عنوان «هم‏راستايي دو محبت» بيان فرموده بوديد را در پست جديد تبيين كردم.

    معتقدم در اين‏گونه بحث ها بايد با صراحت بيشتري سخن گفت و منظور را به مخاطب منتقل كرد تا امكان سوء استفاده و سوء برداشت توسط بعضي مغرضان يا ديگران منتفي شود.

    خدا خيرتون بده

    يا علي مدد

    سلام عليكم

    كربلا را چه نياز است كه تفسير كننند

    عشق حرفي است كه گوياست خدا مي داند

    ......

    اگر عشق ميگيد پس برير چي ميگه ، اگر عشق ميگيد پس زهير چي ميگه ، اگر عشق ميگيد پس حبيب و مسلم چي ميگن ، اگر عشق ميگيد پسپس زينب چي ميگه كه اون بابا گفت :

    بايست برسر حرفت زينب كه اين هنوز اول عشق است ...

    حرف نمي زنم چون امسال قراره حرف نزنم ...

    فقط اين رو بگم كه :

    دل در كمند زلف حسين آشيانه كرد

    هر جا نميرود دل زيبا پرست من

    تا بيايم بگيم مجاز چيه و حقيقت چيه ، قافله رفته و ما جا مونديم ...

    نمي دونم ...

    به قول داداشيم (مهدي علوي) عشق عشقه ديگه ...

    عشقو عشقه ... هان ؟

    البته من حرفم كاملا اين نيست ها اما كلوممو خلاصه كردم ...

    حق است لا اله الا الله ... اين جمله عشقه ...

    حق است لا اله الا الله ...

    پاسخ

    و عليكم السلام ... از كربلا گفتيد ، حرفم همان است كه در جواب كامنت قبل گفتم ... فرموديد : تا بيايم بگيم مجاز چيه و حقيقت چيه ، قافله رفته و ما جا مونديم ... با چشم هاي بسته مي شود رفت دنبال قافله ؟ ... بله ! عشق عشق است . قبول دارم ، اما اگر پاسخ نظرها را ببينيد ، متوجه منظور بنده خواهيد شد ... كاش حرفتان را كامل مي زنيد . بعضي وقت ها نيازي نيست خلاصه بنويسيم ... عشق است ... حق است لا اله الا الله ... اما عشق براي كساني كه دركش مي كنند . تا رسيدن به اين معني خيلي راه داريم ...

    در ادامه توضيحات قبلي و همچنين پاسخي بر يكي از دوستان:

    همانطوريكه گفتم عشق يك چيز بيشتر نيست. باقي همه شهوت و نفس و ... هستند. ما براي اينكه نفس پرستي را امري زشت و ناپسند معرفي كنيم فورا راحت ترين راه ممكن را انتخاب مي كنيم و پسوند مجازي را به آخر عشق اضافه مي كنيم. خيلي راحت تر است اگر بگوييم شهوت! فرض كنيد درباره ساير نعمتهاي الهي هم همين رويه را در پيش بگيريم. مثلا درباره صبر و تحمل... بياييم و تقسيم بندي زير را قائل شويم: صبر حقيقي و صبر مجازي!! اصلا معني خواهد داشت؟! واضح است كه صبر يك چيز بيش نيست. ... باز هم توضيح مي دهم اگر از بيشتر آدمهايي كه با اين كلمات مشكل دارند بپرسيم اين عشق مجازي را تعريف كنند فورا خواهند گفتعشق دختر به پسر و بر عكس! حالا امتحان كنيد و بپرسيد. اما من مي گويم مگر اين عشق و علاقه اشكالي دارد؟! صحبت سر اين نيست كه فورا هيئت عشاق دختران و پرسان راه بيندازيم و عضو بپذيريم و ... موشوع اينست كه اين عشق و علاقه را هم خداوند خودش بنا به دلايلي در وجود همه آدمها قرار داده است. كه اگر به شكل فطري و منطقي از آناستفاده شود منتج مي شود به ازدواج! وگرنه ... اما اين تنها يك بخش از عشق است. اگر اين عشق و علاقه و محبت شعله اش از عالم ماده فراتر برود كم كم پاي عشق اوليا و انسانهاي الهي و پيامبران و در نهايت عشق بنده به خدا بدست مي آيد. قبول داريد كه همه اين آتشها زير سر همين عشق است؟؟.... خوب اما برسيم به پاسخ شما به نظر قبلي بنده. اگر عشق مادر به فرزند عشق نيست،پس چي هست؟؟؟ اين محبت و فداكاري و ايثار و از خودگذشتگي چه نام ديگري مي تواند داشته باشد؟؟

    پاسخ

    آقاي حسيني ! قضيه ي علاقه و دوست داشتن يكديگر با عشق فرق دارد . ندارد ؟ همه ي رابطه هاي بين آدم ها كه عشق نيست . هرچند رابطه ي مادر با فرزندش اگر عشق نباشد ، خيلي به آن نزديك است ... آن چيزي هم كه شما فرموديد ، همان شهوت است نه عشق ... دوستان از كربلا گفتند . و حقيقتاً كربلا بهترين نمونه است . شما هم توي كربلا دنبال عشقي كه مي گويم بگرديد . زينب عاشق حسين است ، اما وقتي پاي عشق به خدا (عشق حقيقي) وسط بيايد ، حتي حسين را هم تقديم معشوق مي كند . عشق مجازي ، به خودي خود عشق مجازي است (عشق به غير خدا) مثل قطره اي كه به خودي خود قطره است در حالي كه جزئي از درياست . عشق مجازي وقتي به عشق حقيقي برسد ، گم مي شود . مثل قطره اي كه وقتي به دريا مي رسد ، ديگر خود دريا مي شود ... باز هم مي گويم كه حساب علاقه را از عشق جدا كنيد . هر چند قبول دارم كه اين علاقه هم شعله اي ناچيز از آتش عشق است ... اين را هم قبول كردم كه عشق مجازي جزئي از عشق حقيقي است ... راستي ! عشق يعني اين كه غير از معشوق نبيني . همه چيز را براي او بخواهي . در آتش فراقش بسوزي . كجاي رابطه ي ما آدم ها با هم عشق است ؟ !

    سلام گرامي

    شما معتقديد عشق مجازي زمينه اي براي عشق حقيقي است يعني يه جورايي مي خواهيم با عشق مجازي به عشق حقيقي برسيم.به نظر من عشق مجازي يه تيکه است از عشق حقيقي بايد با عشق مجازي عشق حقيقي هم باشه تا بهش معنا بده وقتي عشق مجازي اينقدر وابسته است به عشق حقيقي بهتر نيست به عشق مجازي استقلال نديم و اونو يه تيکه از عشق حقيقي بدونيم؟

    بعني يه جورايي براي عشق انواع در نظر نگريم.

    آخه عشق مجازي بدون عشق حقيقي معني داره؟فرجام داره؟

    بهتر نيست مجازي رو وسيله بدونيم؟

    ما آدمها سر دو راهي زياد گير مي کنيم اگر يکي همراه باشه و کمک کنه چقدر به آدم کمک مي کنه...(اين توي کربلا خيلي ها رو کمک کرد)

    ما آدمها زبونمون نسبت به همديگه معصومه...

    و حالا خيلي چيزهاي ديگه

    مي بينيد اون تيکه مجازي عشق حقيقي چقدر مي تونه به رسيدن به عشق کمک کنه؟

    عشق علي (ع) به حضرت فاطمه يا عشق علمدار به دردانه را انصاف بگيم عشق مجازي يا اصلا درسته؟

    چرا لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق؟

    آخه چرا وقتي نتونيم از بنده هاش تشكر كنيم از خودشم نمي تونيم؟

    ما ها قبول داريم از روح خدا در ما دميده شده؟

    يه جورايي ما يه تيكه ايم...

    چه اشكال داره ماها عاشقي رو با هم تمرين كنيم؟

    عشق عقلي نيست،معادله نيست،عشق عشق

    نتونستم حرفم رو كامل بزنم حتما بعدا كامل حرفم رو مي زنم.

    دست حق نگه دار

    پاسخ

    و عليكم السلام بزرگوار ! معتقدم براي رسيدن به حقيقت لزوماً بايستي از مجاز رد شد ... توي عشق هم همينجوره ... احساس مي كنم حرف شما مثل اينه كه ما قطره رو جداي از دريا در نظر نگيريم ... عشق حقيقي يعني خدا . و عشق مجازي اگر در همون راستا باشه به عشق حقيقي مي رسه ( صورت زيرين اگر با نردبان معرفت / بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستي ) ... عشق عقلي نيست ( با عقل خود از عشق سخن گفتم و خنديد / آري خبر از بي خبري خواسته بودم ) ، تا اونجايي كه شنيدم عشق و عقل يه جورايي مقابل هم بودن ، اما زماني كه عشق از معنا بياد و از معنويت برخوردار باشه ، عشق و عقل موافق هم خواهند شد ... عشق ، يك حالت مستي مياره و عقل جزئي به واسطه ي اين مستي مي ره كنار و اونوقت نور عشق حقيقي پيدا مي شه ( هر حرارت كه عقل شيدا كرد / نور خورشيد عشق پيدا كرد . ) ... در همين حد از كامنتتون فهميدم ... در پناه حق

    سلام عليكم

    اولا عشق عشقه مجازي وحقيقي ندارهبراي اثبات اين حرفم اول عشقو معني ميكنم :

    عشق يك اتيشه از عمق قلبت لرزيدن دلت واسه كسي عشق يعني جز معشوقو نبيني عشق يعني همه چيزتو بخواي فداي معشوقت كني عشق يعني اينكه بسوزي توي فراق معشوقت حتي وقتي كنار معشوقتم هستي باز بسوزي اين بار از اشتياق ديدارش عشق يعني اينكه بخواي بميري براي معشوقت دقيا جانت دستش باشه

    خب حالا اين معشوق ميتونه يكي باشه هم اندازه تو ((يعني يك ادم معمولي باشه))يا ميتونه يكي باشه مثل خدا كه اون ادم معمولي وقتي تو براش مردي فقط ممكنه ناراحت بشه((اگه دوستت داشته))اگه هم دوستت نداشته باشه كه هيچ....اما اگه براي خدا بميري خودش گفته خونتو ميخره يعني ميخرتت واسه خودش، ميخرتت خودشو بهت ميده و توراميكنه مثل خودش كه تو هم بگي كن فيكون!كه البته عاشق كه اينارانميخواد فقط ميخواد رضايت خدارا ميخواد كه مثل رجبعلي خياط خداصداش كنه پاشو نماز بخون خدا ميخوادببيندت...

    خب حالا اگه يك ادم بتونه عاشق يكي هم قد خودش بشه يعني زيبايي هاي معشوق براش منجلي بشه خيلي راحت ميتونه زيبايي هاي اون خداي بزرگ راببينه ميتونه راحتتراونوبزرگ ببينه خيلي راحتتراز يك ادم غيرعاشق يك ادم عاشق ديگه چيزي به اسم منيت نداره ديگه منيت نداره ديگه تكبر نداره((همون چيزي كه خدا تمام عباداتش را قرار داده تا اونو ازبين ببره همون چيزي كه خدا از اون واهلش متنفره و اونو ريشه همه بديها ميدونه حتي از شزك بدترميدونه))چون همشو براي معشوقش داده واقا منيت نداره يك همچين كسي خيلي راحتتر ميتونه خداراببينه فقط يك تلنگر ميخواد تا خدارابه عينه ببينه مثل همون گردن كلفته كه داشتن ميزدنش...

    نميدونم چقدرتونستم بگم حرفمو.....

    اقاياعلي

    پاسخ

    و عليكم السلام ... شما هم داري حرف منو مي زني ( حرفاي خودمو به خودم تحويل مي دي ؟ :دي ) غير از اون قسمت كه گفتي عشق ، حقيقي و مجازي نداره (به جواب دو كامنت پايين تر مراجعه شود :دي ) ... البته حقيقت عشق ، يكيه ؛ ولي ...

    در واقع شما وقتي عاشق مي شيد (البته از نوع عشق حقيقي) اين نعمتي است كه خدا داره به شما عرضه مي كنه.

    به جاي اينكه اين نعمت رو سركوب كنيم بيائيم ازش به نحو احسنت بهره ببريم.

    بيائيم عشق رو باور كنيم و اينقدر خودمون رو گول نزنيم.

    پاسخ

    تعريفي كه امروز از عشق داريم ، باعث مي شه باورش نكنيم . عرض كردم كه ما اسم دوست داشتن هاي معمولي خودمون رو هم عشق مي ذاريم ... در حالي كه مقام عشق خيلي بالاتر از اينهاست ... من ترجيح مي دم در مورد عشق حقيقي چيزي نگم ، يعني نمي تونم چيزي بگم . حرف زدن در موردش در حد من نيست ... وقتي عشق رو خوب شناختيم ، باورش هم خواهيم كرد ...

    سلام

    به نظر من آدم از عشق زميني به عشق الهي مي رسه.

    من هم عشق مجازي رو قبول دارم، هم عشق الهي.

    در واقع به نظر من تفاوتي بين عشق زميني و عشق مجازي و عشق الهي نيست. يعني تفاوت هست ولي تفاوت در عاشقي نيست. مگه عاشقي دست خود ادمه كه بگيد من مي خوام عشق الهي داشته باشم يا اينكه من نميخوام عشق زميني داشته باشم.

    اون چيزي كه من ميدونم روانشناسان هم براي عشق سه مرحله پيشنهاد كردند كه شهوت، مجذوبيت و تعلق از جمله ي اوناست.

    به نظرمن اصل عشق حقيقي بودن اون هست و زميني يا الهي بودن اون در مرحله بعد قرار مي گيره.

    باز هم حرفم رو تكرار مي كنم كه از عشق زميني بايد به عشق الهي رسيد.

    پاسخ

    سلام عليكم ! توي عشق حقيقي و مجازي (اگر واقعاً عشق باشند . به گمونم تعريف خيلي هامون از عشق متفاوته ) معشوقمون فرق داره ... و مگه نه اينكه عاشق توي معشوق ذوب مي شه ، پس خيلي تفاوت هست بين عشق حقيقي و مجازي ... اگر عشق مجازيت در راستاي عشق حقيقي نباشه ، خيلي سريع سقوط مي كني و اين يعني ... در مورد جمله ي آخرتون ! گمون نكنم بايدي در كار باشه . چرا فرموديد بايد ؟ !

    هو الشهيد ...

    سلام ...

    اول : جناب آقاي يا خانم حسيني ... ما عش مجازي داريم و عشق حقيقي ... عشق حقيقي عشقيه كه حتما يه سرش خدا باشه .. عشق خدا به بنده اش ، عشق بنده به خدا و عشق خدا به خودش ...

    و هر عشقي غير از اينها يا مجازيه يا كاذب ... عشق كاذب عشقيه كه به كسي يا چيزي داشته باشيم و اون شخص يا چيز ما رو ياد خدا نندازه ... اون وقت مي شه شرك ... ما حتي اگر قرآن و پيامبر رو اين جوري دوست داشته باشيم ... يعني اونا رو خواسته يا ناخواسته قائم به ذات ببينيم مي شه عشق كاذب و كفر ( عشقي كه از خيلي مداحي ها ي امام حسين و حضرت ابوالفضل بر مياد ) و اگر اين عشق رنگ و بوي خدا داشته باشه و اون معشوق ما رو ياد خدا بندازه و بهمون كمك كنه كه به خدا نزديكتر بشيم مي شه مجازي ... و عشق مجازي خيلي هم خوبه .. و عشق ما به قرآن و ائمه و اولياي خدا هم بايد از اين نوع باشه ...

    بابا حالا ما يه شوخي كرديما ... اتفاقا نشستم فكر كردم .. ديدم حق با توئه ... ميشه بدون اون هم رسيد ... ولي جون كندن داره ... عشق مجازي عين يه سكوي پرش مي مونه ... وقتي هدف عشق حقيقي باشه و همش عين يه تابلوي نئون بالا سرمون چشمك بزنه خطا نمي ريم ... اگر بزنه ...

    تو واقعا فكر مي كني ؟ مي دونم كه نمي كني اين فكر رو راجع به من ... وگرنه مي كشتمت با اجازه تون ... حالا يه سري حرفا مي مونه .. يم گم بهت .. كي مي ياي ؟

    عاشق باشي ...

    مي دوني تمام فكرمو پر مردي ؟

    يا حق

    پاسخ

    عزيز! اين دوستي كه گفتم ، نصفش شما بودي ، نصفش يكي ديگه ... چون مي خواستم پست كوتاه باشه ، جفتشو يكي كردم :دي ... از توضيحاتت هم ممنون ! عاشق بشي انشالله ...
       1   2      >