سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
رسالت قلم - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
رسالت قلم - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :238299
بازدید امروز : 3
 RSS 

 

 

نوشتن کاری ندارد ... دستت را می گذاری روی صفحه کلید و یکی یکی دکمه ها را فشار می دهی ... انقدر ساده است که حتی با چشم های بسته هم می توانی این کار را بکنی ... اما این که ازچه بنویسی و برای چه کسی بنویسی کار ساده ای نیست ... حیف است این قلم فقط و فقط برای خودت روی کاغذ بلغزد ... بی هدف نوشتن خیلی سخت نیست ؛ اما نوشته ها را هدفمند کردن کار هر کسی نیست ...  نگاه کردن خیلی ساده است ، اما عمیق نگاه کردن قصه اش فرق دارد . برای همین است که همیشه به نگاه نویسنده ها حسودی ام می شود . با همه چیز حرف می زنند .اصلاً دنیای اطرافشان با دنیای من و تو فرق دارد ...

 حرفم این نبود ها . می خواستم چیز دیگری بگویم که رسیدم به اینجا ... می خواستم از رسالت قلم بگویم ... می خواستم بگویم که این قلم نباید بی درد بماند . نباید ساکت بماند . خیانت کرده ای به قلم اگر فقط برای رضای خودت روی کاغذ برقصانی اش ...  خدا می داند  که رقص قلم روی کاغذ ، آن هم با موسیقی درد چقدر تماشایی می شود  ... البته این را هم بگویم که خیلی درد دارد بخواهی از درد بنویسی ها ؛ ولی اشکالی ندار د . تو از درد بنویس . تو از مرگ انسانیت بنویس . تو از وجدان خواب رفته ی آدم های بزرگ!! بنویس . بیا و فریاد های خفته در مشت های گره کرده را بنویس . بیا و نم چشم های کودک پاک کودکی را بنویس.بیا و ...

چه می گفتم ؟ رسالت قلم را می گفتم ...تو بیا و قلمت را فقط و فقط به خاطر «او» برقصان ... همان «او» یی که بهش می گویند دوست ... بهش می گویند معشوق ... بهش می گویند خدا ... آن وقت است که قلمت را هم می خرد ... این قلم نباید بی درد بماند ...

 

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 3:40 صبح روز چهارشنبه 86 اسفند 8