سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
دیوانه - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دیوانه - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :238035
بازدید امروز : 6
 RSS 

 

این روز ها عجیب طعم تنهایی را چشیده ام . بهتر بگویم این روزها عجیب توی تنهایی دست و پا می زنم . نبودنت را بهانه کرده ام برای اینکه توی خودم بشکنم ... نبودنت را بهانه کرده ام برای اینکه در اتاقم به روی همه بسته باشد . اصلاً چه فرق می کند باز یا بسته بودن این در وقتی نه کسی هست که بخواهد پا توی خلوتت بگذارد و نه حتی کسی که منتظرش باشی . نمی دانم خوب است یا نه ؛ اما از این خلوت همیشگی خسته ام ... از دیوان حافظ و حرف هایش . حافظی که گاه و بیگاه وقتی بازش می کنم ، دیوانه ام میکند با این بیت : حافظا ! در دل تنگت چو فرود آمد یار / خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه ؟ ... از پرسه زدن های بی هدف توی این خانه ی مجازی خسته ام ... از خواندن چند باره ی گذشته ای که از دست دادمش خسته ام ... و چرا نمی خواهی ببینی این تنهایی و خستگی همه ی توانم را گرفته ؟ ... چرا نمی خواهی ببینی من به بودنِ دوباره ات محتاجم ... چرا نمی خواهی ببینی که با رفتنت ، همه ی شور و شادی و جوانی ام را بردی ؟ ... چرا نمی خواهی ببینی ذره ذره نیست شدنم را ؟ ...
شده ام درست مثل آدم های دیوانه ... شعر می خوانم و آه می کشم ... همه ی زندگیم شده حسرت ؛ اگر بشود اسمش را زندگی گذاشت ... اگر بشود !

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 7:7 عصر روز دوشنبه 87 شهریور 4