سلي
ز ميم!
نه بيا عيد هم نيا!
ولي مي خوام امسال بازهم عيدانه تر از عيد هاي قبل باشم ... امسال قرمز تر بشن ماهي قرمزهام... امسال هم قراره مايه ي حسرت و يادش به خير اينده بشه... چه من باشم چه نباشم..پس بذار با تمام وجودم عيدانه باشم كه حداقل حسرت كه مي خورم... حسرت باشه! مي خوام با رضا سر كرانچي همچنان دعوا بگيريم!...(انقدر حال كرد بچه كه من دو متري افتادم دنبالش سر كرانچي!)
مي خوام يقه ي سعيد رو بگيرم بيارمش بالا كه اونم يه مشت بزنه تو چشم... مي خوام با سمانه و سميه جيغ بكشيم تا فاطمه به جيغ بودنمون چپ نگاه كنه! مي خوام اويزون خاله ها و دايي ها و الخ بشيم تا هي تيغ بازار بشه هي عيدي بگيريم!
مي خوام مهديه رو گير بيارم انقدر بكوبم تو مخش تا بالاخره به خاطر يه ماه بزرگتر بودنش عيدي بده.... مي خوام لپش رو بكشم بيارم تا اينجا بعد لپ سعيده رو هم از اون ور بكشم تا اينجا... كه دو طرفم كه راه ميرن يه طرف لپشون بشه رنگ زرشك! (من وسط راه ميرم! راه نداره!) مي خوام...
مي خوام به بابابزرگمم مث سالاي قبل چشمك بزنم يواشكي... و قرآن بفرستم براش كه اون دنيا لاش اسكن بذاره برا نوه ي گلش! اون دنيا رفتم بهم بده!
خوابيت مياااد؟دوغ خوردي؟ !
ببين... جاي حسرت... جاي افسوس..يه كم مث من اسطوره باش... ازم ياد بگير!....
قربانت اينجانب د.ه . الف! (برا هر كي گفتم از خنده شل شده!!! بنده خدا چه جور خودشو كنترل كرد!)
اهان روز اخررررررررررر بابا دنبالم اومده بود دقيق جلو خيابون خوابگاه رفتم تو چاله! چاله هم نبودا بعد بيا بهت ميگم قشنگ... هويجوري رفتم پايين! مث فيلما...
بعد مردم جم شدن.. امبيولانس اومد اتيش نشاني اومد!! پليس راه اومد
بعد تو بگو نمي دونم هستم عيد يا نه...
نون جان! اگه نياي من سال بعد بينتان نباشم مي دوني چه حسرتي باس بوخوري بعد؟
فعلا