سلام عليكم
لب ها براي بوسه زدن آفريده شد
دل ها براي ثبت حقايق جَريده شد
قلبي سفالي از روي دستان بيدلي
سُر خورد و کاسه ي دگري لب پريده شد
آهو که چشم هاي مرا خيره کرده بود
از ترس دام مکر و هوس ها رميده شد
« آن باوفا کبوتر جَلدي که پر کشيد »
در سرخ و زرد جام شفق آرميده شد
آن « سيب سرخ غلت زنان در مسير رود »
با آهو و کبوتر ما هم عقيده شد
آن قرص نقره اي و طلايي ماه هم
وقتي شنيد قصّه ي ما را خميده شد
ما را براي خلق غزل آفريده اند
کي مي توان به نام تغزّل قصيده شد؟
......................................................................................
اين غزل تقديم به تمامي اهالي آتش عشق ...
......................................................................................
فعلا خدا حافظ ... يا علي مدد ...
......................................................................................
حق است صبر زينب كبري (س) ...