اي برده به چين زلف، تاب دل من
وي کشته به سحر غمزه، خواب دل من
در خواب، مده رهم به خاطر که مباد
بيدار شوي ز اضطراب دل من
هر شام و سحر ملائک عليين
آيند به طرف حرم خلد برين
مقراض به احتياط زن، اي خادم
ترسم ببري، شهپر جبريل امين
سلام گرامي اين اشعار شيخ بهايي رانوشتم بي منظورجهت استفاده
اميدوارم دوست داشته باشيد