سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
بشکن این بغض را و خلاصم کن ... - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بشکن این بغض را و خلاصم کن ... - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :237986
بازدید امروز : 24
 RSS 

 

 

همیشه تا به تو می رسم کم می آورم  . تا می آیم از تو بنویسم ، جوهر توی گلوی خودکارم گیر می کند . خفه می شود ... نمی دانم چه داری توی آن چشم ها  که انگار قفلی می شود روی لب هایم . تمام پنجره های قلبم رو به تو باز می شوند . از جایی ، شایدانتهای قلبم ، صدایم م کنی ؛ اما تا دست دراز می کنم که در آغوشت بگیرم ، محو می شوی و من در جستجوی دوباره ی تو ، توی خودم گم می شوم . تمام ثانیه های عمرم در جست و جوی تو دقیقه می شوند و دقیقه های عمرم به یاد تو ساعت ... گفته بودم که روز های بدون تو را نمی خواهم؟ درد نبودنت  ... نه! چرا کفر می گویم ؟ ... درد نداشتنت بدجوری روی این دل سنگینی می کند ... بشکن این بغض را و خلاصم کن ... من برای این درد خیلی کوچکم . بگویم حقیر بهتر است ، نه ؟ ! «حقیر» ، عظمت کوچک بودنم را روشن تر می کند ...

حرف برای گفتن زیاد دارم . همیشه همینطور بوده است ؛اما تا اسم تو می آید ، حرف های نگفته ام سکوتی می شوند به عظمت روح بلند افلاکی ات ... راستی ! از خاک تا افلاک چقدر راه است ؟ می خواهم بدانم تا رسیدن به تو چقدر فاصله دارم ... هرچند می دانم این راه تا بی نهایت ادامه دارد . تا هر کجا که معشوق بخواهد ...

 

 

 

 

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 3:29 عصر روز یکشنبه 86 بهمن 21